آرینا و زمین خوردن
هفته پیش با آرینا رفتم آرایشگاه. اونجا آرینا خیلی ساکت و با ادب بود و همه از من سوال می کردن چند سالشه و میگفتن خوش به حالت که اینقدر آرومه. با خودم گفتم حتما باید براش صدقه بگذارم. اومدیم تو پارکینگ و پارک کردیم. من داشتم توی کیفم دنبال کلید در خونه می گشتم، آرینا هم طبق معمول گفت من خودم پیاده میشم. ولی پاش لیز خورد و از رو صندلی افتاد زمین و چون طبق معمول عروسک خرسی دستش بود با صورت افتاد. تا من بلندش کردم کنار پیشونیش کبود شده بود. خیلی گریه کرد اینقدر که خوابش برد. من خیلی استرس داشتم چون سرش زمین خورده بود. با اورژانس تماس گرفتم و گفت بهتر ویزیت بشه. خد...